در تمام این سالها داشتم تماشایت میکردم. میکندی و میکندی و میکندی. داشتی نقب میزدی. با چنگ، با دندان، با ناخن، با واژه، با اشک، با امید، با دروغ، با خیال؛ به اندرون کسی که فرسنگها از تو دور بوده است. هنوز دارم تماشایت می کنم. به کاهدان زده ای، برگرد!
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 24
احساس کردم آن مورچه ی سیاه کوچکی هستم که دانه ای گندم را به دندان گرفته ام و بسیار سال است که دارم روی دیواری بلند به زحمت بالا می روم. ناگهان سقوط کردم!
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 34
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 25
سر کلاسیم. پایه نهم.
داریم کتاب را روخوانی می کنیم. می رسیم به عبارتِ " بذل جان". می پرسم: "بذل یعنی چی؟" فرشته فریاد می زند: " خانوم همون که می کارن یه گیاه جدید در میاد" !!!!
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 27
بسیار اصرار می کرد: "با من هم کلام شو". غافل و بی تفاوت به اینکه دنیای ما متفاوت است و حرف هم را نمیفهمیم و بهتر است گفتگویمان در محدوده ی آب و هوا بچرخد و خاطرات مدرسه و غذاهای مورد علاقه و ... .
اصرار کرد و نوشت: "امتحانم کن. اصلا انتخاب موضوع با تو"
کوتاه آمدم و نوشتم: "شهود"
نوشت: "شهوت؟"
.
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 25
هیچ چیزِ زندگی، زیباتر از خودِ زندگی نیست؛ آن گاه که در عادی ترین حالتِ خویش جریان می یابد. گاهِ ناچیزیِ مرگ/ محمدحسن علوان 513. پنهان در زیر پوست...
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 70
پس از تحمل آن همه درد، کسی که به مقصد می رسد، دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود. هاکان گوندای 513. پنهان در زیر پوست...
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 66
تا وقتی هستیم، برای هم شاخ و شانه ایم، چنگ و دندانیم. وقتی از دست هم رفتیم، تبدیل می شویم به مرثیه ای برای یک رویا ...
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 60
در تاریکی و سکوت شب نشسته بود. دانه های تسبیح را یکی یکی رد می کرد و تک تک خطاهایی را که به یاد داشت دوره می کرد. غرق در مروری رنج آور و پرشرم: نود و نه ، صد، صد و یک ...
دانه های تسبیح کامل شد ولی اشتباهاتی را که به یاد می آورد به آخر نرسید!
برچسب : نویسنده : parvazbaghalam بازدید : 76